انسان اولیه خواست تا شبهای تاریکش را روشن کند. از حمله‌ی حیوانات در امان بماند. به هنگام سرما خود را گرم کند و در نهایت بتواند غذایی بپزد و زندگی را به آرامش سپری کند اما…

آتش، این سرخ و نارنجی مطبوع و گرما بخش، گاهی آنچنان خشمگین و بی‌رحم شد که در تصور نیز نمی‌گنجید.

آتش‌سوزی و حریقهای گسترده، مسأله‌ای است که سالهاست اتفاق می‌افتد و هر بار نیز نشستهای مختلف، همایشها، جلسات پشت جلسات برای بررسی چگونگی ایجاد آن و یا چاره اندیشی برای مدیریت بحران ایجاد شده پس از آن در پی دارد. و سؤال اینجاست چند درصد این همایشها و نشستها و جلسات، نتیجه بخش بوده؟

آتش و آتش‌سوزی، از اماکن بزرگ، مراکز خرید، کارخانجات، شرکتها، تولیدی‌ها، بازارها و مغازه‌ها گرفته تا مدارس، مجتمع‌های مسکونی و خانه‌ها را تهدید می‌کند.

هنوز یک دهه از آتش سوزی گسترده‌ای که در دبستان دخترانه‌ی شین‌آباد از توابع مرزی پیرانشهر اتفاق افتاد نگذشته است.  حادثه‌ای که در جریان آن ‌2 دختر بیگناه، پروانه‌وار سوختند و پر کشیدند و 27 کودک دیگر با جراحات شدید باقی ماندند و هنوز که هنوز است زخمهای خودشان و خانواده‌شان التیام نیافته.

بعدتر گزارش یک آتش‌سوزی در مهد کودک ورامین دلها را غمگین کرد. که سه دختر و پسر 3 تا 5 ساله را به گام مرگ کشاند.

چند وقت بعد، ساختمان پلاسکوی تهران دچار آتش‌سوزی گسترده شد و تهران را در عزایی یک هفته‌ای نشاند. پس از آن بود که هرکسی از هر کجای ایران می‌توانست آمد تا اگر هنوز امیدی به نجات دادن شخصی هست، کمک کند.

و حالا بازار سنتی تبریز؛ یکی از شاهکارهای دنیا که قدمت آن به پیش از سده‌ی چهار هجری می‌رسد و گردشگران و جهانگردانی نظیر ابن بطوطه، مارکو پولو، جاکسن، اولیای چلبی، یاقوت حموی، گاسپار دروویل، الکسیس سوکتیکف، ژان شاردن، اوژن فلاندن و.. زیبایی فوق العاده‌ی آن را ستوده‌اند اینگونه دچار حریق می‌شود و آنچه بر جای مانده، حسرت است و اندوه.

اینکه چرا بازاری با این قدمت که بیش از 5،500 باب مغازه و حجره دارد و در فهرست آثار جهانی به ثبت رسیده است دچار حریق می‌شود؟ اینکه چرا نباید برای حفظ آثار ملی و جهانی‌امان، دغدغه‌مند باشیم؟ اینکه تا چه اندازه برای ایمنی ساختمانها، بازارها، مراکز خرید، مدارس و کلاً  زندگیمان، چاره اندیشیده‌ایم؟ و هزار پرسش دیگر که برخی به خود ما بر می‌گردد و برخی به مسئولان ذیربط، سوالهایی است که نیاز به بحث و بررسی دارد.

اما شاید مهمترین مسأله این باشد که: ” حادثه خبر نمی‌کند”. درست. اما وقتی حادثه آمد و زد و بُرد و لرزاند و سوزاند و خراب کرد چه؟ برای بعد از آن چه تمهیداتی داریم؟

اگر آمدن حادثه دست ما نیست، حداقل مدیریت پس از آن که با ما هست. اگر هنگام بروز حادثه، به هر دلیلی غافلگیر می‌شویم، پس از آن هم همچنان باید در بهت و غافلگیری به سر ببریم؟

با خود اندیشیده‌ایم که این همه مغازه، این همه شغل، این همه کالا یک آن و در چشم بر هم زدنی، طعمه‌ی دهانِ سوزان آتش شد. خب. پس از آن چه؟

آیا این مغازه‌ها بیمه بودند؟ آیا صاحبان مغازه که حالا سرمایه‌ی خود را از دست داده‌اند، می‌توانند اندکی آب بر آتش سوزنده‌ی دلشان بگذارند و خیالشان راحت باشد که بیمه، به خصوص بیمه‌ی آتش‌سوزی و حوادث، حامی آنهاست و مرهمی می‌شود بر سوز دلشان؟

آیا سازندگان بناهای جدید، مراکز خرید جدید، برجها و پاساژها به این فکر می‌کنند که برای هر مرکز تجاری، آنچه بیش و پیش از همه، ضروری به نظر می‌رسد، بیمه است؟

کاش سرمایه‌گذاران و مسئولان دست اندرکار، بیشتر از آنکه به فکر سودآوری و درآمدزایی هستند، برای افزایش فرهنگ بیمه تلاش کنند.

شاید بد نباشد واحد درسی به نام “بیمه” در واحدهای تحصیلی مدارس گنجانده شود تا آشنایی با انواع و اقسام بیمه‌ها و کارآیی‌شان از همان دوران کودکی و نوجوانی شکل بگیرد؛ نه به جبر کار و برحسب نیاز.

شاید بتوان گفت ضرب المثل “علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد” این روزها عجیب مصداق عینی دارد.

اگر با فرهنگ بیمه آشنا باشیم و خود را در برابر حوادث بیمه کنیم. پس از آمدن حادثه، دیگر  دچار درد و غم و ناامیدی برای فردایمان نخواهیم شد.

سال 98 با حادثه‌های بسیاری آمد. سیل در استانهای شمالی، جنوبی و غرب کشور و اکنون نیز حادثه‌ی آتش‌سوزی.

اما ما چقدر از این آمدن و آمدنها، درس می‌آموزیم؟ بله حادثه اصلاً و ابداً خبر نمی‌کند اما می‌توان از این حوادث درس عبرت گرفت و برای مدیریت آن و به ویژه برای جا انداختن فرهنگ بیمه در بین مردم، دست به کار شد.

بهار قربانپور

خبرنگار مراقب بیمه

مطلب قبلیبرنامه های راهبردی شش گانه شرکت بیمه حافظ رونمایی شد
مطلب بعدیراننده محوری در دنیا چگونه است؟ // تلماتیک در شخص ثالث